سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق آزادی
  •   مادر

  •  


    یک دانه کور
    بی آنکه دنیا را ببیند
    در لای آجرهای یک دیوار، گم بود
    در آن جهان تنگ و تاریک
    با باد و با باران غریبه
    دور از بهار و نور و مردم بود
    اما مدام احساس می کرد
    بیرون از این بن بست
    آن سوی این دیوار، چیزی هست
    اما نمی دانست، آن چیست
    با این وجود او مطمئن بود
    این گونه بودن زندگی نیست
    هی شوق، پشت شوق
    در دانه رقصید
    هی درد، پشت درد
    در دانه پیچید
    و دیگر او در آن تن کوچک، نگنجید
    قلبش ترک خورد
    و دستی از نور
    او را به سمت دیگری برد
    وقتی که چشمش را به روی آسمان وا کرد
    یک قطره خورشید
    یک عمر نابینایی او را دوا کرد


     


    ***
    او با سماجت
    بیرون کشید آخر خودش را
    از جرز دیوار
    آن وقت فهمید
    که زندگی یعنی همین کار...!



    ***********


    -پ ن :این پست رو فقط و فقط به افتخاره یه مادر عاشق و با احساس پاک و صاف ، نه مثل آینه که آینه شکستنی ست...! مثل آب جاری و... زلال..! به نام مستعار....- ری را  - نوشتم. 




  • نویسنده: حمید رنجبر اکبری(سه شنبه 87/3/28 ساعت 12:52 صبح)

  • نظرات دیگران ( )


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • تنها
    عشق
    گلایه
    مشکلات
    فردا سکوت،وار ث فریاد زنده هاست
    من
    مادر
    اولین....
    مجنون
    عشق
    بوسه
    کاشکی ... بودم.
    بوس
    دوست دارم...!
    می نشینم
    [همه عناوین(26)]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 10869
    بازدید امروز : 4
    بازدید دیروز : 0
  •   درباره من

  • عشق آزادی
    حمید رنجبر اکبری
    جای برای درد دل کردن جوونا

  •   لوگوی وبلاگ من

  • عشق آزادی

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • مسعود

  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی


  •   وضعیت من در یاهو

  • یــــاهـو